... داشتیم درد و دل می کردیم. از عشق گفت و از التهاب و درگیری های ذهنیش. اینکه چقدر بهش وابسته است و نمی تونه فراموشش کنه. اینکه می دونه راهی که می ره درست نیست اما احساسش راه عقلش رو بسته و نمی ذاره عقلانی تصمیم بگیره. با هم خیلی حرف زدیم و سعی کردم متقاعدش کنم بهترین تصمیم رو بگیره.تماسمون قطع شد و من وارد دنیای پر صدای مغزم شدم... اینکه چرا عشق و عاشقی مدلش عوض شده و اینکه واقعا چرا همه ما منتظریم تا ندیده و نشناخته عشق بپره تو قلبمون.
من عشق امروزی رو نمی شناسم. نمی دونم چطور میشه وقتی کسی رو نمی شناسی و نمی دونی این رفتاری که ازش می بینی فیلمه یا واقعیت، عاشقش بشی و یه دنیا وابستگی رو بریزی تو دلت... من نمی فهمم چرا ما جدیدا هی اصرار می کنیم که حتما باید یه نفر از تو کهکشانها بیاد و یه دنیا دلبستگی مهرمون کنه... نمی فهمم چرا وقتی میگم این روابط گناهه طرف مقابل نگاهش یه جور دیگه ای می شه و انگار کلمه گناه وارد دیکشنریش نشده بوده و فکر می کنه من از تو غار اومدم... چرا ما نمی خواهیم واقعیت ها رو بفهمیم، چرا داریم هی کلمات رو وارونه معنی می کنیم؟؟؟!!چرا وقتی یکی از دوستامون با جنس مخالف رابطه داره دیدمون نسبت بهش عوض نمی شه؟ وقتی به کسی احساس وابستگی می کنی اول به این فکر کن که آیا واقعا ارزش وقتهایی که به پاش صرف می کنی رو داره یا نه؟/؟ ساعت ها فکرکردن در موردش و ساختن توهماتی که به انتظار بدل شدن به واقعیت همه سعیتو میکنی و شکست ها پشت شکستها ...
چرا ما قدر لحظه هایی رو که می تونه برای بهترین دوستمون، خواهمون، مادرمون و ... بهترین لحظه باشه رو نمی دونیم و حاضریم ساعتها به سقف اتاق زل بزیم اما یک لحظه هم نشینیم با مادرمون صحبت کنیم؟ می خوام بگم همه ما داریم تو دنیای سیاه مقایسه غرق می شیم. دنیایی که هر کسی زندگیش رو با نگاه دیگران می سازه و وقتی خودش میاد و زندگی کنه می بینه این اون زندگی نیست که می خواست...
امروز روز جالبی بود. دوستم می گفت اگه عاشقا همین احساس رو در مورد امام زمان داشتند حتما آقا می ومد و کلی خندیدیم. اما حالا که فکرشو می کنم دلم می خواد، فقط اشک بریزم .واقعا چرا ما یادمون نیست یه کسی یه جایی منتظره یه روزی برسه ما عاشقش بشیم تا بیاد و دنیایی رو که خود ما می خواهیم برامون بسازه... چقدر آقا تنهایی.. انگار نعوذ بالله چراغ جادویی که هروقت دلمون می گیره و سر راهمون سنگ قرار می گیره یاد شما میفتیم و ازتون درخواست کمک می کنیم و بعدش روز از نو روزی از نو... ای کاش عاشقت بودیم آقا... ای کاش صبح جمعه وقتی از خواب بیدار می شیم و می بینیم دنیا تکون نخورده یه کم ناراحت می شدیم. ای کاش نبودنون، دیر کردنتون برامون مثل نیومدن دوستمون سر قرار باشه که چقدر کلافه می شیم و اما جمعه از نیامدن شما اگه اگه اگه یادمون نرفته باشه حتی خم به ابرو نمیاریم. این روزها که همه از صبح منتظر رسیدن لحظه افطار هستن معنی این کلمه رو همه بهتر درک می کنن. کاش حداقل همین قدر منتظر آمدنتون بودیم و از نیامدنتون کلافه می شدیم . 313 نفر یار واقعی.. جمع کردن 313 نفر کار سختی نیست. این عدد زیاد و دور از چشمی نیست. کافیه یه جا افطاریه درجه یک بدن و تعداد نامحدود باشه ... به حواشیش کاری ندارم اما چرا ما آدم ها یادمون رفته دنیایی که قراره آقا بسازه از هزارتا از این افطاری ها شیرینتره و اون موقع معنای خوشبختی یه دنیا با معنی این روزهاش فرق می کنه . بیاید باهم قرار بزاریم منتظ باشیم و عاشق ... عاشق کسی که که فیلم بازی می کنه و نه زیر قولش می زنه..
از اینکه نظر می دهید، متشکرم...
کلمات کلیدی :
:: برچسبها: