هر کسی باید بین خود و خدای خودش یواشکی هایی داشته باشد... بین تو و خدا یواشکی هایی هست؟ هست که هیچ کس هیچ کس غیر شما نداند؟؟؟ آیا خدای عظیم الشأن را، تنها خدای
زندگی ات را، هم رازت قرار داده ای؟ یا دلت گرفته و احساس تنهایی می کنی از این که در دل رازی داری و کسی نیست جز خدا؟ خدا هم که همه چی را می داند!
آیا چنین است؟ پس انتظار توجه از که داری؟ از کسی که او را هم راز خود، همدم خود، نمی دانی/ چرا انتظار بی جا داری؟ چرا تا جاده نا هم وار می شود خدا را صدا می زنی؟ مگر چون
خدا، خداست باید ناز تو را هر دفعه بکشد؟ اندکی صبر ...
درون که سوخت... انسان پخته ای می شوی .... وقتی درونت هیزمی نداشته باشی برای اشتعال؛ چگونه می خواهی دل سوخته باشی؟ ( خداوند خریدار دل سوخته است)
وقتی تمام هیزم های سخت و سنگین و خشک زندگی ات را در اختیار دیگران گذاشتی و درون خودت را خالی نمودی دیگر انتظار چه داری؟
کوره دل تو به هیزم هایت احتیاج دارد... تو پر نگاه دار این کوره ،را بگذار مشتعل شود آنوقت می فهمی سوختن پروانه در آغوش شمع یعنی چه...آن وقت پختگی که می خواهی نصیبت می
شود ... مبارکت باشد این تقرب که پیدا نمودی ...
کلمات کلیدی :
:: برچسبها: